خاطرات سایت جهانی باکس 14 سایت جهانی باکس 14 سایت جهانی باکس 14 کسب درامد از طریق پاپ اپ
یک باکس
خاطرات

ادش بخیر خدایی عجب روزگاری بود

سال اول ابتدایی

-----------------

یادتون هست...؟

 

در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو

جلد کنه

.

چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای

آخر کتاب …

 

 .

پاکن های جوهری که یه

طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که

خودکارو پاک کنیم همیشه

آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …

 .

وقتی مشق مینوشتیم پاک

کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که

میخواستیم پاک

کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم

نمیرفت ،

آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا

میخواستیم

خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

 .

شما یادتون نمیاد ، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس

ورزشی

می رفتیم مدرسه …

 .

سر صف پاهامونو ۱۸۰

درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

 .

یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه

 یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !

.

تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال

تحصیلی

جدید لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع

مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …

 .

دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن

و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم

 .

یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم

میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …

همیشه

هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم

صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !

 .

 نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش

رنگ تر میشد …

 .

تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون

می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن

 .

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم ، الکی

مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل

آشغال

بتراشیم

 .

 خودکارهای چهاررنگی هم بود که باس دکمه‌ش رو فشار

میدادی تا نوک دلخواهت بیاد بیرون ، اونوخت قرمزش صورتی بود و

آبیش

بنفش !

تفریح من این بود که تهش رو میکردم تو دهنم با دندون

دکمه هاشو فشار می‌دادم ، بعد حواسم نبود دکمه ش فنریه و لبم

میرفت

لای دکمه ش !!!

 .

یکی از پر استرس ترین لحظات دوران

ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترا رو جم میکرد

میذاشت

رو میز معلم ؛ هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت

صحیح کردن

دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار

معلم بود

ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد

.

اوج احتراممون به یه درس

این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم

 

اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز

صف

نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم

کلاس

 .

همیشه واسه اینکه زود بریم تو کوچه

بازی کنم ، مشقامو چند خط در میون رد میکردم تا زودتر تموم شه

.

نوک مداد هامون رو برا اینکه تیز بشه هی میتراشیدیم و تا به

خودمون

میامدیم میدیدیم مداد تموم شده

.

برا مشق ننوشتن هامون چه بهونه هایی که نمیاوردیم

.

وقتی نمره بد میگرفتیم اصلا نشون به خانواده نمیدادیم ولی اگر

نمره خوب

میگرفتیم خودمون رو میکشتیم و میگفتیم معلم مون گفته باد اولیاتون

امضا

کنه تا بتونیم نشون اولیامون بدیم

.

وقتی دیر میرسیدیم مدرسه به مدیر میگفتیم اقا سرویس نیامد و

اون بنده

خدا متوجه نمید که اصلا سرویسی نیستیم

و....

 

خوش بحال خودمون پسرا که...

 

مجبور نیستیم شونصد قلم ارایش کنیم و بعد بریم تو خیابون

 

مجبور نیستیم توی خیابون روسری سرمون کنیم

 

از سوسک و سایر موجودات نمیترسیم

 

هرکاری مون کنید بازم رانندگی تو خون مونه ولی دخترا توی خیابون بدون

ماشین هم تصادف میکنند

 

هر وقت بخوایم از خونه میریم بیرون و هر وقت بخوایم میایم خونه

 

منتظر خواستگار نمیشینیم

 

دیه مون دو برابر بعضی هاست

 

احتیاج به یاد گرفتن گلدوزی و قالیبافی و ...نداریم

 

حق انتخاب با ماست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده : رضا و احسان